loading...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

بازدید : 1
دوشنبه 14 بهمن 1403 زمان : 3:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من کلّ ِ سال/هاست نمردم

امروز از تو قرص نخوردم

شاید که سالِ تازه بیایی

از من کسی که نیست نخواهی

“تحویلِ سال ساعتِ چند است؟”

از دردها بپرس چه کشیدم

از هیچ چیز خیر ندیدم

راه نجات پشتِ سرم بود

پیشم عرق نشسته و در دود

“زشتیِ صورتِ تو لَوَند است”

نو می‌شود جهانِ پر از پوچ

خالی‌تر از نبودنِ سُلّوچ

تشدیدِ اشتباه نبندم

باید به عشقِ مام بخندم

“پهلوی چای عاشق قند است”

این انزواست: “غوطه‌ی در کف”

ماهیِ تُنگِ لوسِ مزخرف

کنسرو شد جهان پسِ پایَت

اخبار اگر نوشت به جایَت

“باور نکن که عائله‌مند است”

لطفاً مرا به تخت نبندید

زشت است سَرو راست نباشد

از شهر می‌روم به ... چگونه؟

وقتی کسی که پاست نباشد

“باید به جای کوچ بمانم”

بغضش عزیز مانده چه کهنه

هرچند بغضِ نو شده دارم

اسمش بهارِ نوعِ جنوبی است

اسفند شد نخواه نبارم

“گفتم برو ... وَ رفت ... وَ جانم ...”

من آسَم و وبال‌تر از آن

تا گردنی به جز تو بگیرد

ای کاش یا به هیچ بگیرم

یا کلِ داشته‌ام بمیرد

“یا تیغ را بزن به زبانم”

اصلاً قبول، مردِ بدی بود

از هرج و مرج سیر نمی‌شد

من آدمم، اسیرِ زمانم

کاش هیچ‌وقت دیر نمی‌شد

“تحویلِ سال ساعتِ چند است؟”

«ناصر تهمک»

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 21
  • بازدید کننده امروز : 19
  • باردید دیروز : 52
  • بازدید کننده دیروز : 53
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 130
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 300
  • بازدید کلی : 32752
  • کدهای اختصاصی