loading...

از کتاب مافیای سیر و سلوک

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

بازدید : 981
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 10:23

گنجشک خاکستری , علیه خودت با یک واژه شورش کن: "چرا"
مثل نیوتون که پرسید سیب چرا به زمین می‌‌افتد? چرا بالا نمی‌‌رود? از بدیهیات پرسش کن , از خودت بپرس , از هرچه دوست می‌داری , از هرچه دوست نمی‌داری , از هرچه درست است , از حرف زدنت , از زیستت , از باورهایت , از روابطت , از نسبت دیگران با خودت , از گونه‌ها , از سیستم‌های موجود , از هست‌ها , از نیست ‌ها , از هرچه عادی و بدیهی به نظر می‌‌رسد پرسش کن "چرا"
"چرا"‌ها پایه‌‌ی عظیم‌ ترین بناها را متزلزل می‌ کنند. این که علیه پرسشگران در طول تاریخ موضع گرفته شده علتی دارد. پرسشگران چیزی را بدون دلیل نمی‌‌پذیرند , حتی زندگی را. کسی اینگونه آزاده خطرناک است . "چرا" , آزادی است.

و علیه دیگران نیز... , هیچکس را به صلیب نکش , حتی بزرگترین دشمنت را , آنهایی که دشمن می‌داری را به قعر جهنم پرسش‌ها ببر , به صلیب نکش , به پرسش بکش.

آتش سوزی در سایت پسماند دزفول
بازدید : 2386
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1399 زمان : 21:25

هیچ کس هیچ وقت هیچ قصه‌‌‌ای را برای همیشه ناگفته نمی‌گذارد.

آن که می‌گوید بعضی حرف‌ها را دوست ندارد به کسی بگوید ، در حقیقت دوست ندارد به تو بگوید.

آدم تمام فکرهایی که کرده را یک روز می‌گوید. بالاخره می‌گوید اما بعدش دوست دارد بقیه فراموش کنند چه گفته است ، آخر آدم رازهایی دارد که نباید کسی بداند ولی ناچار است بگویدشان که خالی شود.

از لبخندهای صبح و انرژی‌های مثبت تهوع آورش که بگذری می‌دانی آدم موجود مفلوکی ست. می‌گوید و می‌خواهد نگوید.

به خودت فکر کن گنجشک خاکستری ، به لحظه‌هایی که نمی‌توانی نگویی ، به انتخاب عکس یک نوار کاست با گل‌های صورتی فکر کن. نشان دادن تصویر و رنگ هم یک نوع گفتن است.

خنده داریم ، مدام متحول می‌شویم ، مدام خوبیم و با قوت تمام رازداری می‌کنیم در همان حال که مدام ضعیفیم و پیش هر آدمی‌که فقط بتواند روی دو پا راه برود تمام رازهای مان را می‌گوییم و بعد می‌خواهیم که فراموش کند.

آدم است خب ، گاهی به کسی چنان راز مهمی‌را می‌گوید که بعدش اگر شجاعتش را داشت آن دیگری را می‌کشت از ترس بر ملا شدن رازش.

می‌گوید و دوست دارد فراموش کنند.

گنجشک خاکستری ، حالا شاید بهتر بدانی چرا چند روز بعد از اینکه روزمره ای را نوشتم ، پاک می‌کنم.

من هم آدمم ، چیزی را برای همیشه ناگفته نمی‌گذارم ، می‌گویم و بعد می‌خواهم فراموش کنی.

راهبردهای ترمیمی برای حل مشکلات نوشتن
بازدید : 1065
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1399 زمان : 21:25

دست برداری از انکار... وَ گندی بزنی
حفظِ ظاهر نکنی , جیغِ بلندی بزنی
لاشه را زیر پتو چال کنی , با لبخند
با جسد نصفه‌شبی حال کنی, با لبخند
رخ که دیوانه شود هر دو طرف باخته‌اند
مهره‌ها بازی خود را به تو انداخته‌اند
پاکت خالی از عشقش دو سه نخ خواهد زد
آخر از سردی این رابطه یخ خواهد زد
روزی از پنجره یک داد به در خواهد رفت
عشقِ جوش آمده یک روز هدر خواهد رفت
خَم و تکدیر, تمام تَنَش از تَن... تَنِش از...
خستگی ,بحث مهمی‌که گلو... گردنش از...
صبح خورشیدِ قشنگی به درک خواهد برد
خواب را, قرص بزرگی‌ که مرا خواهد خورد
حرف‌هام از دهن افتاده و پیک از دستم
خسته گنجشکِ زبان‌بسته‌تر از بن‌بستم
بنشینی به کسی لب نزنی , سرد شوی
پاسخت را ندهد , طرد شوی , مرد شوی
این هیولا به خودش آمده... مو در چنگم
خاکریزم به تو تقدیم.... تماماً جنگم
نامه آلوده به اشک است, چرا باز کنی!
با کسی رفته به پایانه چه آغاز کنی!
باز هم... باز نشد شعر بگِریَم , رفتی
رفته از خانه و من رفته و گفتم... "گفتی"
جیغ در مشت کنی, مشت کنی در جیغش
تیغ بر دست کشی , دست کشی بر تیغش
آخرِ قصه به خون و گِله پایان یابد
کاش , می‌مرد که این فاصله پایان یابد
هرچه از دست نرفت از بدنت خواهد رفت
دشمنت قتل که کرد از وطنت خواهد رفت
خوابْ چشمانِ کبود‌ست و لبِ تیره ولی...
من پس از رفتن او چیره‌تر از چیره ولی...
باز رفتی و نشد شعر بگِریَم... "گفتی"
من فقط عشق, تو را, قرص, به مرهم... "گفتی"

«ناصر تهمک»

چرک نویس (روزمره هایی برای گنجشک خاکستری) ۱۳۹۹/۰۲/۲۲
بازدید : 1399
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 20:22

گنجشک خاکستری ، امروز داشتم به دوستم می‌گفتم آدم تا جداً حالش از خودش به هم نخورد ، خودش را به صورت جدی عوض نمی‌کند. بعد با خودم فکر کردم مگر من از غصه خوردن متنفر نیستم؟ پس چرا اینقدر غصه می‌خورم؟ شاید چون غصه‌ها لذیذ اند. به هر حال از چیزهای لذیذ حتی اگر متنفر باشی ، حالت به هم نمی‌خورد. کاش غصه‌ها با این همه خطری که برای بشر دارند لااقل بد مزه بودند.غصه‌ها سمّ زندگی اند. سم هرچه بدمزه تر باشد کمتر احتمال دارد آدم را به اشتباه مسموم کند. از سم‌های خوشمزه باید ترسید.

گنجشک خاکستری ، غصه‌های لذیذت را نخور. لابد می‌خواهی بگویی «پس خودت چه!» ، درست است ، خودم هم همین مشکل را دارم ولی چه می‌شود کرد که آدم خودش اشتباه می‌کند ، خودش جُور می‌کشد اما به عزیزانش می‌گوید اشتباه نکنند. آدم مخلوق حرف زدن‌ها و عمل نکردن‌ها ست. به هر حال ، خواستم این موضوع را برایت بگویم ، شاید به دردت خورد ، شاید هم فقط بیشتر بهت غصه‌ی لذیذ داد.

چگونه بهترین طراحی داخلی را برای مطب خود پیاده کنیم
بازدید : 1181
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 20:24

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در««چرک نویس»»(قسمت بالای وبلاگ) می‌نویسم و فردایش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آشنایی با جزئیات و کاربرد هواکش سانتریفیوژ
بازدید : 862
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 20:24

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در««چرک نویس»»(قسمت بالای وبلاگ) می‌نویسم و فردایش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آشنایی با جزئیات و کاربرد هواکش سانتریفیوژ
بازدید : 959
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 20:24

ای غصه‌ی نهفته لای روزمرگی

زیبای منزوی ‌، مرا با خودت ببر

گنجشکِ پَر شکسته‌ی در لانه‌ی نمور

این جوجه را بگیر و از افتادگی بپر

احساس می‌کنی ،جهان توده غم است؟

هی ذره ذره بوسه‌ی پنهانکی بخر

گاهی شبیه آب باش و زندگی‌ ببخش

گاهی کشنده مثل نوکِ جانیِ تبر

گوشِ تو قطعه‌ای‌ست که موسیقیِ مرا

تنظیم می‌کند ، نه این گیتارِ بی‌ثمر

آی از کسی که خُفته کسی توی سینه‌اش

وای از تناقضاتِ دو دیوانه توی سر

حَبس انتهای بودنِ پروانه‌ها نبود

پرواز کن، نه پیله، که پَر می‌کند اثر

«این غایبِ همیشگیِ شعرهات کیست؟»

دنیایی از سکوت در اندام یک نفر...

«ناصر تهمک»

آشنایی با جزئیات و کاربرد هواکش سانتریفیوژ
بازدید : 1229
دوشنبه 25 اسفند 1398 زمان : 2:41

تمامِ سیب‌ها را گاز می‌زنم

و گندم‌ها را می‌لنبانم

نگران نیستم

به دورتر تبعیدم نمی‌کنند

مگر جایی دورتر از اینجا هم هست؟

دورتر از نبودنت...

«ناصر تهمک»

هزینه های زندگی در اتریش
بازدید : 839
دوشنبه 25 اسفند 1398 زمان : 2:41

بی رنگ باید نقشی از فردا کشید و رفت

با دستِ خشکی طرحی از دریا کشید و رفت

باید حصارِ فرضی دل شُست با عبور

بر حرف‌های خالیِ دل پا کشید و رفت

تا کی گلوی واژه را باید گرفت و گفت:

سرخوش کسی که دست از آوا کشید و رفت؟

رفت آن که چندی بی تفاوت در خیال ماند

ماند آن که از خود صورتی زیبا کشید و رفت

باید چو ابر ، از دلِ دریا گرفت آب

دستِ نوازش روی هر صحرا کشید و رفت

«ناصر تهمک»

هزینه های زندگی در اتریش
بازدید : 1152
دوشنبه 25 اسفند 1398 زمان : 2:41

هی زهر ، تو کاری بکن، پایان بده به مار

این درد را هرگز نباید انشعاب داد

این واژه‌های ناب از گور تو آمده؟

من سمی‌ام، به مار نباید که آب داد

«ناصر تهمک»

هزینه های زندگی در اتریش

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 88
  • بازدید کننده امروز : 61
  • باردید دیروز : 40
  • بازدید کننده دیروز : 41
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 162
  • بازدید ماه : 164
  • بازدید سال : 164
  • بازدید کلی : 32616
  • کدهای اختصاصی