بیا از درونم برو ساده امشب
ولم کن که من در من افتاده امشب
شبیه یک اعجاز در عمق آلت
گمان میکنم بیوهای زاده امشب
برو تا بدانم که یک واژهی نر
نهادینه شد در توِ ماده امشب
اسیر نماندن شو از بوسه بگذر
برای لب مردِ آزاده امشب
تمام دلت درد دارد به من چه؟
ببین مرهمینیست در باده امشب
ببین قرصها عین حل معما
به احساس من حکم را داده امشب
ولم کن برو، گیر کردم، گرفتم
شبیهِ تن و قبر آماده امشب
عجیب است نه؟ یک جهان کوه خارا
برای کمیبغض واداده امشب
«ناصر تهمک»